فرق بین سنّت و مدرنیته در چیست؟

سنت یا مدرنیته

علی شهابی: به مناسبت حضور در برنامه جیوگی “با موضوع سنت و مدرنیته” که از شبکه دو سیما نیمه اول مهر ماه پخش خواهد شد علاقه مند شدم کمی در مورد اعلام نظرات شخصی خود تحقیق و خلاصه ای از آنها را نشر دهم. امیدوارم تأمل اهل علم برای دانش افزایی خود از تعاریف و مفاهیم افزایش یابد.

جیوگی و علی شهابی

مشکل اساسی اینجاست که به خاطر تحقق اهداف سیاسی، واژگان فلسفی را بدون ارائه‌ی تعریفی درست و به صورت ژورنالیستی به میان مردم می‌آورند و با شعار قرار دادن آنها سعی در سلطه‌ی جریان مطلوب می‌کنند. واژگانی چون: انسان‌گرایی به مفهوم کلی، اومانیسم، عقل‌‌گرایی، آزادی یا دموکراسی که امروزه به لیبرال دموکراسی مبدل شده است، سنّت، مدرنیسم، پست مدرنیسم و فراتر از آن، همه واژگانی هستند که تعاریف متفاوت و گاه متضادی در اندیشه شناسی و فلسفه دارند و البته بهره‌وری از آنها عمدتاً در راستای اهداف سیاسی صورت می‌پذیرد. همان‌طور که «احکام و فلسفه احکام» را به صورت تخصصی در اذهان عمومی مطرح کرده و زیر سؤال می‌برند تا به اهداف سیاسی برسند.
به همین سؤال دقت کنید، ابتدا سنّت و مدرنیته در مقابل یک دیگر قرار می‌گیرند، بعد «دین» جایگزین «سنّت» شده و به جای آن که سؤال شود: «آیا سنّت گرایی سبب عقب افتادگی می‌شود و …»، بیان می‌گردد: «آیا دین سبب عقب‌افتادگی و مدرنیته سبب پیشرفت است؟»، یعنی باید قبول کنید که دین سنّتی و مربوط به گذشته است!
در این روش القا می‌کنند که «سنّت» یعنی بازگشت به گذشته و آن هم ارتجاع و مذموم است و البته هرگاه که به نفع باشد، آن را خوب و ممدوح قلمداد می‌کنند. مثلاً در جوامع امروزی می‌گویند سبک زندگی سنّتی حتی به رسم انسان‌های گذشته بهتر است و حتی روش‌های درمانی سنّتی بهتر است؛ یا در جامعه ما چنان از حلیّت «موسیقی سنّتی» نام می‌برند که گویی فصل تمایز موسیقی حلال از حرام، سنّتی یا مدرن بودن آن است؟! گویی گذشتگان هر چه می‌نواختند حلال بود و امروزی‌ها هر چه می‌نوازند حرام است؟ در واقع گویا موسیقی سنّتی ذبح شرعی موسیقی حرام است!
به طور کلّی نه «سنّتی» به مفهوم  آن چه مربوط به گذشته است با اسلام تطبیق یا منافات دارد و نه مدرنیته به مفهوم آنچه جدید است. هر چند که جهان غرب امروزه دیگر «مدرنیته» را قبول ندارد و مدعی است که از این مرحله گذر کرده و به پست مدرنیسم و فراتر از آن رسیده‌ایم. مدرنیته مبتنی بر اصول و مفاهیم کلّی است و ما باید مفاهیم کلّی را منکر شده و تکذیب کنیم.
دقت شود که نه هر چه مربوط به گذشته باشد الزاماً خوب، درست، صحیح و مفید است و نه هر چه مربوط به گذشته است الزاماً بد، مذموم و مضر است. هم چنین نه هر چه به عنوان مدرنیته، مدرنیسم، پست مدرنیسم و… در قالب فرضیه، نظریه و… مطرح و البته القا می‌شود الزاماً خوب، درست، صحیح و مفید است و نه هر چه جدید است، الزاماً بد، باطل و مضر است.
در عالم هستی حقایق بسیاری هستند که تغییر ناپذیرند، لذا «سنّتی و مدرن» اصلاً به آنها صدق نمی‌کند.
بودریار که خود از صاحب‌نظران معاصر پست مدرنیسم و فراتر از آن است با تشبیه جهان و زندگی به یک بازی می‌گوید: «‌در این بازی قواعدی وجود دارد که ثابت هستند و در اختیار ما نیز نیستند، لذا یک نواخت بوده و برای ما جاذبه‌ای ندارند، چون نمی‌توانیم دخالت کرده و تغییرشان دهیم، اما قوانینی وجود دارد که چون قوانین را ما وضع کرده و ما منسوخ می‌کنیم و دست خودمان است، جاذبه دارند – کتاب اغواگر». خوب وی حرف جدیدی نزده است، مانند بقیه‌ی نظریه‌پردازان جدید، فقط واژگان و ادبیات را تغییر داده و سپس نتیجه‌گیری غلط کرده است. معلوم است که قواعد عالم هستی ثابت هستند و قوانین به تناسب شرایط زمانی، مکانی، محیطی فرد و جامعه و… متغیر می‌شوند. در قوانین نیز اصولی ثابت می‌مانند و فروعش باز متغیر می‌شوند. مگر در اسلام غیر از این است؟
از نظر اسلام، حقایق هستی، خلقت و زندگی، همه حکیمانه بوده و بازی نیستند. لذا در قرآن کریم فرمود: که جهان را برای بازی نیافریدم. در ثانی حقایق عالم هستی به هیچ وجه با نظریه، فرضیه، تأیید، تکذیب، ایمان یا کفر متغیر نمی‌شوند. خدا، انسان، جهان قانونمند، عقل، فطرت، نفس و … همه ثابت، منظم و حکیمانه هستند. لذا فرمود:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روى (جهت) خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى (فطرتی) كه خدا مردم را بر آن سرشته است، آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمیدانند.

پس سنّتی و مدرنیته، به رغم آن که در جهان غرب به خاطر جریانات مقابله با کلیسا در مقابل دین قرار گرفت، از نظر اسلام هیچ کدام مقابل دین قرار نمی‌گیرند. چرا که اولاً چنان چه بیان شد اصول دین که منطبق بر حقایق عالم هستی می‌باشند با گذر از سنّتی به مدرن متغیر نمی‌گردد و فروع احکام نیز محدود و محصور نمی‌باشند.
در احکام اسلامی واجب‌تر از نمازهای یومیّه وجود ندارد. نماز چهار رکعتی ظهر به هنگام سفر دو رکعتی می‌شود، به هنگام سختی قیام می‌توان نشسته نماز خواند، اگر رکوع و سجود با اعضای سالم ممکن نباشد، می‌تواند حرکات دیگر اعضا و حتی پلک چشم را جایگزین کرد. پس اصل نماز ثابت می‌ماند و فرع آن متناسب با شرایط شخص، محیط و زمان متغیر می‌شود. روزه واجب است، اما نه بر بیمار یا مسافر یا زنی که عذر شرعی دارد – خمس و زکات واجب است، اما نه بر کسی که ندارد و مشمول نمی‌گردد – حج واجب است، اما فقط بر مستطیع – جهاد و سایر احکام نیز همین‌طور هستند.
در خصوص «ابزار» یا به تعبیری دیگر «تکنولوژی» که به غلط آن را سمبل و نماد مدرنیته می‌خوانند [چرا که بشر همیشه ابزارساز بوده است] نیز اسلام نه تنها مخالفتی ندارد، بلکه با صراحت تمام به کسب علم، کشف قوانین و پدیده‌ها و استفاده بهینه از امکانات و به روز بودن تصریح می‌نماید.
«مطهری: (در اسلام) یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی‌توان یافت که جنبه تقدس داشته باشد و در واقع هیچ شکلی جز قالب های مربوط به احکام عبادی، دارای تقدس نیست که مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید از این رو پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع بزرگ جاوید ماندن [دین] را از میان بر می‌دارد.»پس، نه چنین است که هر چه در گذشته بوده سنّت است و الزاماً بد یا خوب است و نه چنین است که هر چه جدید می‌آید مدرن و الزاماً بد یا خوب است و نه هیچ کدام مقابل اسلام قرار دارند. سنّت و مدرنیته، اگر درست معنا شوند، تمیز بین حق و باطل در آنها نیز راحت‌تر و منطقی‌تر صورت می‌گیرد. اسلام با هر گونه تهجّر، خرافه، ارتجاع، عقب‌افتادگی، جهل و به اصطلاح «سنّت غلط آباء و اجدادی» مخالفت است و در ضمن تأکید دارد که «سنّت الله» تغییر ناپذیر است. هم چنین با هر گونه انحراف، ظلم، ابطال ارزش‌ها، کتمان حقایق عالم هستی، تکفیر مبدأ و معاد، نفی مفاهیم کلّی و … به بهانه‌ی دستیابی به چند ابزار یا چند کشف علمی یا چند نظریه و فرضیه به نام مدرنیسم یا پست مدرنیسم نیز مخالف است.

اسلام و مدرنیته

توجه به فرهنگ مدرنيته و بررسي خاستگاه آن براي كساني كه سعي دارند در راستاي اصلاح خود و احياء فرهنگ ديني در جامعه گامي بر دارند از جهات مختلف ضروري به نظر مي‌رسد:

1- هرگز نمي‌توان بر شالودۀ عهد غربي، خانۀ دين را بنا كرد، زيرا در يك زمان روي‌آوردن به دو مقصد و با دو عهدِ متفاوت امكان ندارد. و لذا براي بازسازي امت اسلامي بايد مدرنيته شناخته شود تا اين بازسازي، برگشت به اسلام باشد و نه برگشت به فرهنگ غرب ولي با لعاب اسلام، و اين مسلم است كه اگر خاستگاه فلسفي، اجتماعيِ فرهنگ مدرنيته به‌خوبي شناخته نشود، انرژي خيزش عظيم اسلامي پس از مدتي هدر مي‌رود و باز جهان اسلام خود را در تارهاي عنكبوتي فرهنگ مدرنيته اسير مي‌يابد.

2- ابتدا بايد فرهنگ مدرنيته با عهد غير قدسي آن، به روشي عالمانه و دقيق بررسي شود تا بتوان انفكاكي راكه بين فرهنگ مدرنيته با فرهنگ ديني هست به شكل محققانه نشان داد، زيرا روح فرهنگ مدرنيته هر جريان ديني را كهنه و مربوط به گذشته مي‌داند و مسلم در صورت داشتن عهد قلبي با فرهنگ مدرنيته، هرگز نمي‌توان زندگي ديني و تمدن اسلامي را سازماندهي نمود، چون مدرنيته هر فكر و فرهنگي را كه نتوانست به رنگ خود در آورد و در خود هضم كند، مطلقاً نفي مي‌كند و اصلاً به عنوان يك فكر و فرهنگ به حساب نمي‌آورد.

3- نقد مدرنيته به اين معني نيست كه از فردا بايد همۀ لوازم و تكنيك های مربوط به آن فرهنگ را كنار گذاشت و خود را بدون هيچ ابزاري در همۀ صحنه‌هاي فعاليت صنعتي و اجتماعي متوقف نمود، بلكه در نقد فرهنگ مدرنيته دقت بر سر انتخابي است كه بايد براي فرهنگ و تمدن آيندة جهان اسلام انجام دهيم تا سرنوشتي چون سرنوشت غربِ امروز به سراغمان نيايد، غربي كه با گذر از آخرين مرحلۀ حياتش، در حال تجربۀ پايان تاريخ سراسر الحادي خود است، به طوري كه ديگر حتي مجالي براي پوشاندن خود در زير لعاب واژه‌هاي آزادي و رفاه و تكنولوژي پيشرفته ندارد.

4- مسلّم شرط ظهور وجود مقدس حضرت مهدي(عج) ايجاد آمادگيِ لازم فرهنگي و اعتقادي در فرد و جامعه است؛ حال اگر از يك طرف حجابِ ظهور آن حضرت درست شناخته شود و از طرف ديگر جايگاه تمدن اسلامي به معني واقعي آن كه عبارت است از حاكميت امامي معصوم در مناسبات انساني جامعه، درست تبيين گردد، قدمي بلند در نزديكي به جامعۀ انساني و بلوغ تاريخي خود برداشته‌ايم و مباحث بررسي فرهنگ مدرنيته قدمي است در راستاي شناخت درست حجاب نور آخرالزمان.

5- براي برون‌رفت از وضع موجود؛ سه نكته بايد مورد توجه قرار گيرد:

الف- توجه به وضع موجود و بررسي مباني فكري و فرهنگي مدرنيته

ب- ترسيم وضع مطلوب و ظهور نظام مهدوي

ج- توجه به شرايط سير از وضع موجود به وضع مطلوب كه انقلاب اسلامي متكفّل آن است.

البته روشن است كه نقد مدرنيته به عنوان حجاب تمدن اسلامي تازه راه خود را شروع كرده است و هنوز در اول راه خود مي‌باشد، ولي تجربه نشان داده است كه طرح مسائلي كه نظر به اقامۀ دين دارد، در فرصتي كوتاه آنچنان جاي خود را باز مي‌كند كه گسترش و رشد آن، انسان را به تعجب وا مي‌دارد.

إن‌شاءالله